- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را از جنـس دریـا آفـریـدند سـراپـا نــور یـکـجـا آفـریـدنـد خدیجه، بودنت خـرج نـبی شد به کوری حسودان محشری تو ز زنـهـای جـهـان بالاتـری تو شما جان حـسن، جان حـسـینی ظهور نور حق در آستین است که بـانـویـی ز آل الله این است جـلال کـبـریـایی در نـقـاب اند تو در شعب ابیطالب چه دیدی؟ بلایی سخـت بر شانه کـشـیدی سزای کودک و پیر و جوان است به جان عـرش افـتـاده صدایت به هم زد آسمان را گریههایت اگر چه دفن تو با احترام است اگـر که طـفـل بی بـابـا نمیشد چـنـیـن با پـیـکـر او تا نمیشد سوالی کرد غساله، مریض است؟
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ایـثـار در راهِ خـدا دینِ خـدیجه است چشمانِ عالم محـوِ آئـینِ خدیجه است از مکه تا بیتُ العـتـیقِ روشنِ عرش خیلِ ملک سرگرمِ تحسینِ خدیجه است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها در وفات مادر
مادر از دست مرو، بال و پرم میسوزد بسکه باران زده ام چشمِ ترم میسوزد بیکسی، دربدری سخت دلم را سوزاند رحم کن بر منِ زهرا جگرم میسوزد از زمـانی که فـراقِ تو مسّجـل گـشـته بـین آتـش بـنـگـر کـه پـدرم میسـوزد دخترت را تک و تنها نگـذاری هرگز که در آیـنـده پـسِ در ثـمـرم میسوزد میرسد لحظۀ سختی که به پشتِ یک در فضّه بـیـنـد بـدنِ گـل پـسرم میسـوزد سپرم چیست؟ دو دستم؛ بـفـدایِ حـیدر آخـرش در رهِ مـولا سـپـرم میسـوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای که در حُجب و حیا، رتبۀ والا داری بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری قـلـبِ تـو خـانـۀ اســرارِ الـهـی بـاشـد در دلت وسعـتِ صد پهـنۀ دریا داری »خاتمِ عشق» به تو تکیه زده از اوّل چقَـدَر حـسِّ ارادت تو به طاهـا داری مریـمی؛ مـریمِ عُـذرای رسـولِ اکـرم نَفَـسی پاکـتر از حضرتِ عـیسا داری به مقـامـاتِ تو نازم چـقَـدَر عـظـمایی دختری طاهره چون عصمتِ کبرا داری تـربـیت یـافـتـۀ در دامـنِ تو صـدّیـقـه بـعـدِ خـود بـهـرِ نـبـی اُمِّ ابـیـهـا داری یا خـدیجـه بـفـدایت هـمه عـالـم بـیبی تو همانی به بَرت حضرت زهرا داری فـخـر اسـلام به ایمانِ تو و پـیـغـمـبـر آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اسلام جز به مهر تو جانی به تن نداشت عصمت به غیر نام خدیجه سخن نداشت آن سالهای سـخـت اگـر با نـبـی نـبـود گوئی سپاه دین عـلی بت شکـن نداشت جـز دامن بـهـشـتـی آن مـادر شـریـف گـیـتی توان مـادر کـوثـر شدن نـداشت غـار حـراسـت چـلـهنـشـیـن طـعـام او جز او رسول محرم سرّ و علن نداشت سـرمـایـه دار اول شـهـر حـجــاز بـود اما زمان رحـلـتـش حـتی کـفـن نداشت زخم زبان شهر به جانش خـرید و باز باکی ز جان فشانیش آن شیر زن نداشت چـشم رسول در غـم او بارها گـریست گویا به غیر لاله گلی این چمن نداشت
: امتیاز
|
مناجات و فضیلت ماه رمضان
طائرِ وصلتِ قدسی رمضان، آمده است از دَمِ عیسوی اَش مُرده به جان آمده است پُـر و پـیـمـانه کند سـاغـرِ مـسـتـانـۀ ما سروِ زیبای جنان است و چمان آمده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
بـار گـنـاه آوردهام، روی سـیـاه آوردهام ای تو پناه عـالـمین، بر تو پنـاه آوردهام بر درگهت ای مهربان، قلبی پر آه آوردهام جانی پشیمان از گناه، بر تو اله آوردهام اغـفرلنا یا ذالعـلی، یا جابـرالعـظم الکـسیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر من دیده گریان آمدم، زار و پریشان آمدم زخمی ز تیر معصیت، افتان و خیزان آمدم آلــودهام آلــودهام، امـا پــشـیـمــان آمـدم تا کوله بارم پر شود، سوی کریمان آمدم یا ساتر و یا ذوالمنن یا غافر الذنب الکـثیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر کردی عطا دیدی خطا، کردی وفا دیدی جفا تو غافری من مذنبم، تو ساتری من بیحیا ای تو به جان من طبیب، درد از من و از تو دوا یارب نگاهی کن که من، از بند تن گردم رها ای تو الـهالعـالـمین، ای مهـربـانم یا مجـیر جان شهـید بیکـفن دستان من را هم بگـیر بشکسته گر بال و پرم، عمری گدای این درم یا رب ز درگاهت مران، دل بیقرار حیدرم در ماه میهمانی تو، مست از شراب کوثرم دل بیقرار روضۀ، لب تشنه شاه بیسرم هستم چو مرغی در قفس، بر لطف تو یا رب اسیر جان شهید بیکـفن، دستان من را هم بگـیر ای جان جانانم حسین، ای روح و ریحانم حسین ای جان شیرین علی، ای بهتر از جانم حسین باب نجات عالمی، ای دین و ایمانم حسین بر این دل بیمار من، هم درد و درمانم حسین باشد همیشه هر زمان، ارباب ما نعم الامیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر جسمش ته گودال رفت، با ضربهها از حال رفت در زیر سم مرکبان، زخمیترین پامال رفت آوای زهرا تا سما، از گوشۀ گودال رفت در آن هیاهو معجر و، انگشتر و خلخال رفت یا نور مطلق فیالظلم، یا رازق الطفل الصغیر جان شهید بی کفن، دستان من را هم بگیر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
از بس گـناه بر دل خود بار میکـنم خود را میان نـفـس گـرفـتار میکنم پلهای بازگشت خودم را شکـستهام دارم عـلیه خـویش فـقـط کار میکنم قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست در حیرتم چگونه لجن زار میکنم؟! تو عـاشـقانه حاجت من را نمیدهی من جاهلانه این همه اصرار میکنم من بندۀ توأم، چه کنم؟! دوست دارمت باشد بزن... دو مرتبه تکرار میکنم دنیا نشد ببـیـنـمش اما به روز حشر سُـجـده به پـای حـیـدر کـرار میکنم تشنه شدن بهـانۀ ذکـر مصیبت است یـاد حـسـین لحـظـۀ افـطـار میکـنـم یــاد مـدافـعــان حــرم آه مـیکــشــم گـریه به یـاد زینب و بـازار میکـنم اصلا کسی به عـمۀ ما ناسزا نگفت سیلی به او زدند؟! نه... انکار میکنم دست خودم که نیست، فقط داد میزنم وقـتی که یاد مجـلس اغـیـار میکـنم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
آلـودهام؛ آلـوده را هــم راه بـایـد داد راهـی نشان بر بنـدۀ گـمراه باید داد شرمندهام شرمنده را تکریم باید کرد تا میشود شرمنده را درگاه باید داد عـبد سراپا جـرم را از در نمیرانند آنکه زمین خورده مدد گهگاه باید داد درماندهام درمانده را هم یار باید شد سلطان که میداند گدا را جاه باید داد آقا بـدیهای خـودم را خوب میدانم بد را نجات از دشمن بدخواه باید داد من یوسف دل را به چاه سینه افکندم گـاهی طنابی در درون چـاه باید داد سر درنمیآوردم از کرب و بلا اصلاً وقـتی دلم میسوخت دیدم آه باید داد اربـاب آمـد با غـم خود آشـنـایم کرد دیدم که دل را هدیه بر آن ماه باید داد من تـازه فـهـمیدم تـمام عـمر دنیا را دل را، قیامت را، به قـتلگاه باید داد من از حـرم تا قـتـلگـاه یـار را دیـدم جان را برای حفظ خیمه گاه باید داد با گـوش دل در قـتـلگاه شام بشنـیـدم این نوحه را بر غربت این شاه باید داد آقا گلی گم کردهام رحمی به خواهر کن قد کمان آوردهام رحمی به خواهر کن
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
پـریش آمـدهام با دلی پـریـشـانتـر به مو پریشی زینب بیا ز من بگذر هـمـیشه گرمی آغـوش تو پناه من کجاست دست تو ای مهربان تر از مادر کدام در بزنم درد خود به که گویم خـدا نکـرده بگویی اگر برو دیگر شنـیـدهام که نـوازشگـر غـریـبانی به شـوق دامن تو آمدم خـدا با سر ز بسکه در نزده در به روی من واشد نه در زدن بلدم نه گدایی از این در من اولین نفری نیستم که میبخشی خبر ز رحمت تو دارد این گدا بهتر نگاه تو که سریع الرضاست از آن رو رضا نشد که ببـیند مرا به دیدۀ تر بدون دُر صدفی لایق خریدن نیست بخر مرا که پُـرم از محبت حـیـدر الا که پرده نـیـنـداختی در این دنیا بیا و پـرده میـنـداز باز در محـشر که آه شرم من از چشم مادرم زهرا بسا برای من از آتش است سوزانتر مرا به دست حسینت سپردی از اول مرا به دست حـسیـنت بده دم آخـر هوای گریه پائـینِ پا به سـر داردم هوای روضۀ بیسر نماز بالا سر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
یـا رب بـحـقّ احـمد مخـتار العـفو بر خـون فـرق حـیدر کرار العـفو یا رب بحـق نـالـۀ زهـرای اطـهـر در شعلهها بین در و دیـوار العـفو یارب به حق مجـتبی و غربت او یا رب بحق آن دل غـم دار العـفـو یا رب بحق تشنهای کز شدت ضعف میدید رنگ آسـمان را تار العـفو یا رب بحق دیـدهای که دائـماً بود در مـاتـم کـربـبـلا نـمـدار الـعـفـو یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است در شام از آن قـوم بـد کردار العفو یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا بر خانهاش آتش زده اغـیار العفو یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت دشنام و سیـلی موقع افـطار العفو یا رب به مولانا رضا کز شدت زهر بر خویش میپیچید بیغمخوار العفو یا رب به مولایی که مظلومانه جان داد در حجرۀ دربسته محنت بار العفو یارب به هادی آنکه او را مثل زینب در بزم مِیْ بـردند با اجـبار العفو یا رب بحق عسکری و سامرایش گرد گـناه از قـلب ما بردار العـفو یارب بحق مهدی و اشک مدامش بر گـریۀ زینب سـر بـازار العـفو در پیش تو ای آنکه ستّارالعـیوبی بر کَـردههایم میکـنم اقـرار العفو
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
روح من سخت زمینگیر شده، کاری کن از هوس بسته به زنجیر شده، کاری کن پای طـولِ اَمـلـم تـوبـه نـکـردم عمری دل من از گـنـهـم پیـر شده، کـاری کن بس که دستم جلوی غیر دراز است، دلم غافـل از منـشـأ تأثـیـر شده، کاری کن فـکـر تـنـهـایـی قـبـرم بـه سـرم افـتـاده مهـربـانا چه کنم؟! دیـر شده، کاری کن سالها دوری از یوسف زهرا سخت است دوریاش بغض گلوگیر شده، کاری کن دل، گرفتار علی هست و خمار نجفـش زود با این دلِ تسخـیـر شده کـاری کن شب جمعه است، اجازه بده با گریه دلم بـشود طـیب و تـطهـیر شده، کاری کن ناله زد زینب کـبری چه کـنم یا جداه؟! روضههایت همه تفسیر شده، کاری کن یاعلی رفـتهام از حال، ببـین که پسرت دفن در نیزه و شمشیر شده، کاری کن آه، یا فـاطمه... با خـنجـر کُـندش قـاتـل سـوی گـودال سرازیـر شده، کاری کن
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
بیکستـرین عـبد تـوأم از روسـیاهی بنـگـر تـو دسـت خـالـی من یا الـهـی بـاشد سـلاح ما هـمـین اشک بصرها شکـر خـدا دارم بـرای خـود سـلاحی «شرمندگی سودی ندارد» اشتباه است شرمندگان را تو خودت پشت و پناهی تا که صدایت میزنـم یا ربـّی العـفـو باران رحـمت میفـرستی این نواحی من معصیت از روی لجبازی نکردم از حال زار من هـمیشه خود گـواهی کـارم گـدایـی؛ کـار تـو بخـشـیـدن مـا مثل هـمیشه بر فـقـیـران کن نـگـاهی با اینکه بار معـصیت پـشـتم شکـسته دلتنگت هستم نیـمه شبها گـاه گـاهی امـشب بـیـا کـربـبـلا مـهـمانـمـان کن بر مـا بـده بـرگ و بـرات کـربـلایـی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
گنهکاران کجا هـستند ماه عـفو آمد باز خـدای مهـربـانی با نگـاه عـفـو آمد باز دوباره روزه؛ این عبد فراری را به راه آورد خدایا شکر! این بنده به راه عفو آمد باز به ذکر یاعلی و یاعظیم ما در این سیروز دل از دست شیاطین در پناه عفو آمد باز خدای مهربان العفو، خدای مهربان العفو دوباره با دعاها روحمان پرواز خواهد کرد خدا درهای رحمت را به خلقش باز خواهد کرد ابوحمزه بخوان هرشب الهی لاتـودِّبنی سحرخوان دلت هرشب نوایی ساز خواهد کرد هزار اسم خدا مخفیست در جوشنکبیر او به خَلِّصنا مِنَالنّاری به ما ابراز خواهد کرد چه سرهایی که در سجده، چه دستانی که بر بالا زمین سی روز، اینگونه به عرشش ناز خواهد کرد خدا العفو خدا العفو خدا العفو خدا العفو دم افـطار میخـوانـند وقـتی ربّنایت را دلم قرص است میبخشی گدای بینوایت را دم افطار وقتی سفرۀ احسان تو پهن است لب روزه طمع دارد فقط رزق رضایت را لبان تـشنـۀ شیـعه دم افـطـار میخـواهد بگـیـرد در بغـل قـبر شه کـربـبـلات را سر قتلت حسینمن، چه جنگی بود در گودال صدای هلهله نگذاشت بشناسم صدایت را لب تشنه سرت را از تن پاکت جدا کردند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
آمـده عـبـد گـنهکـار، بگـو مـیبخـشی با دلی زار و گـرفـتار، بگو میبخشی چـشـم امــیّــد به عـفـو تو خـدایـا دارم باز هم حضرت غفار، بگو میبخشی کار ما را نگذاری تو به آن آخر وقت اولـین لحـظـۀ دیـدار، بگـو میبخـشی با بـدهکار خـودت بـاز مـدارا کن، آه طلـبت را به بـدهکـار، بگو میبخشی تا که آب از سر من رد نشده کاری کن مثل آن تـوبۀ هـر بار، بگـو میبخشی من خـودم آمدهام، فـاش بگـویم خـجـلم سر به زیر آمدم ای یار، بگو میبخشی دم افـطـار فـقـط یــاد لـب عــطـشـانـم به همان روضۀ افطار، بگو میبخشی قـسمت میدهم اینـبار به عـباس عـلی به دو تا دست علمدار، بگو میبخشی
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
رسـیـدم ز تو عـذرخـواهی کـنم دلـم را به سمـت تو راهـی کـنـم شنیدم که میلـرزد عرش تو را اگـر از دل خـســتـه آهــی کـنـم به جان علی دست من را بگـیر فـقـیر تو هـسـتم و انت الکـبـیـر همه عـمر با یک هـدف زنـدهام به عـشـق عـلی و نجـف زنـدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
تـشـنهام آبِ حـیـاتی برسانـیـد به من لـذّتِ صوم و صلاتی برسانید به من رمضان آمد و گـفتم: بِعَـلیٍّ ألعـفو... گوشه چشمی؛ نظَراتی برسانید به من توبه کردم به خـدا تا که محـلّم بدهید طبق عادت حـسَناتی برسانـید به من غرق در معصیتم! شوقِ هدایت دارم باز کـشـتـیِ نجـاتی برسـانـیـد به من رزقِ چشمانِ مرا بیشتر از پیش کنید کـنج هـیـأت بـرَکـاتی برسانید به من تا که جاری شوم از روضۀ جانسوزِ حسین خـبـر از آب فـراتی برسـانـید به من نگـذارید از این داغ شـبـی دق بکـنم لااقـل یک عـتـبـاتـی برسـانید به من کربلا، حرکتِ پرچم، من و بین الحرمین باز هم برگ بـراتی برسانـید به من!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
روضه دارم من و افطار لبم نان حسین رزق مـاه رمضانم هـمه احسان حسین پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود زیر لب گفت فدای لب عـطشان حسین مادرم اشک فشان آب به کامم میریخت تا که من هم بشوم بیسر و سامان حسین به گـمانم که شود چادر زهـرا سـپرش هر کسی گریه کند بر تن عریان حسین این شنیدم به جنان خنده کـنان پای نهد هرکه در روضه شود مضطر و نالان حسین هر چه فخر است در عالم همه از مکتب اوست همه از کـربـبلا باشد و مـیـدان حـسین جان اگر هست به تن هدیۀ جانیست که داد همۀ هستی من زاده شد از جان حسین تاج عزّت به سرم بست ز اشک غم خود اینچنین شد که شدم تابع فـرمان حسین گفت با عزٌت خود خو کن و ذلت مپذیر با چنین کار نـشـستم سر پیـمان حـسین روزه را روضه نوشتم به غلط تا شاید بنویـسـند مـرا عـبـدِ مـسـلـمـان حـسـین گوش کن میرسد از گوشۀ گودال و زِ نِی نالـۀ فـاطـمـه و نـغـمـۀ قــرآن حـسـیـن شاهد آشفـته اگر گفت سخن عیب مکن که به خون موج زند زلف پریشان حسین
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
معصیت بود که سوزاند عـبادات مرا بر نگـرداند به من حِس مناجـات مرا نا گزیر است گدا، دم ز عطایت بزند نیـمه شب عبد گـنه کار صدایت بزند با امید آمـدهام شـاه، فـقـیـرم، چه کـنم ترسم این است گنه کار بمیرم چه کنم من شب اول قـبـرم چه حـسـابی دارم گر بپرسند چه داری چه جوابی دارم منم و وحشت قبری که ز هر سو برسد کاش آن لحظه فقـط ضامن آهو برسد یاد دادند به ما وقـت دعا سجـده کـنیم غافـر الذنب بخوانیم تو را سجده کنیم مهر تو در دل ما هـست نمیسوزانی تو سری را که به سجدست نمیسوزانی پوستی را که لطیف است نمیسوزانی بدنی را که ضعیف است نمیسوزانی تو پشـیمان شدهها را که نمیسوزانی جـلو حـرمـلـه ما را که نـمیسـوزانی هر سـحـر ورد زبانی تو، الهی العـفو ربّ شـهـر رمضـانی تو الهی العـفـو
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
چون بیابان که نیازش به نم باران است بیـشتر گریه تـسلای دل سـوزان است! مـیـکـده بـاز شـد و زود دویـدیـم هـمه گفته ساقی سه دهه نوبت سرمستان است! گـفـتم اصلا نـروم! آخـر خـطـم دیگر! مادرم گفت برو!خالق تو رحمان است مـا اگـر آمـدهایـم از کـرم آل عـلیست اخـتیار دل رعیت به کف سلطان است رمضان است خـدا بـنـده نـوازی کرده سفرهاش باز شده خانه پُر از مهمان است خوب و بد ریزه خور حضرت حجت هستیم عفو در شأن شماست! طفل اگر نادان است نوکر آن ست که ازخویش دعایی نکند آنچه را خواسته ارباب! دعایم آن است سی شب ماه خدا را به علی بخـشـیدند گـریۀ هر شب ما هـدیـۀ آقـا جان است ما در این ماه مبارک به هوای نجـفـیم دلـمـان وقـت منـاجـات دم ایـوان است گـره کـور مــرا دسـت رقــیـه بـدهـیـد هرچه سختیست به یمن نفسش آسان است روزهام روضه اگر داشت خدا میخردش! خُرّم آن دیده که در روضه فقط گریان است دم افــطـار مـن از آب ســــوالـی دارم آب! دیدی چقدر کام حسین عطشان است؟ تشنهای ماند و سپاهی که همه سیرابند دشنه همسوخت دلش! شمر ولی خندان است آی مــادر تو دگـر جـانب گـودال نـرو خاک عالم به سرم یوسف تو عریان است
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
من بدی کـردهام اما تو مـرا بد نـزنی بعد یک عمر که این بندهات آمد نزنی باز کـن بـند اسـیـری ز گـرفـتاری را من خجـالـت زدهام بیـشـتر آبم نـکـنی به تو اصلا نـمـیـاید که حـسـابم نکنی معصیت کردم و هر بار تو ستار شدی من گنهکار و تو آن خالـق غـفّار شدی آمـدم تـا سـحــر شـام سـیـاهـم بـاشـی تـیـشـۀ بت شـکـن بـار گـنـاهـم بـاشی بین آغـوش گرفتی تو مرا حس کردم تا به کی منـتـظر دست تـلـنگـر باشـم آمـدم پـای مـناجـات تو دم خـور باشم یا الـهی تو نـجـات از ته چـاهـم دادی هرکجایی که کریم است دوتا مسکین هست هرکجا دست دعا هست یقین آمین هست من به رحمانیت دست تو ایـمان دارم هـر قـدم در پی دلـدار دلـم میلـرزید مینهم سر روی دیـوار دلم میلرزید روزه داران پـریــشـان تـو یـا ثــارلله
: امتیاز
|